روايت شهري كه هر كوچه‌اش يك مسجد دارد

به خبرنامه جامع تخصصي سينماي جهان خوش آمديد.

روايت شهري كه هر كوچه‌اش يك مسجد دارد

۷ بازديد

مساجد كوچك و بزرگ نودوشان سابقه اي طولاني دارند – داستان هاي زيادي. از بزرگترين مسجد ، كه فقط يك اتاق كاهگلي دارد ، فقط زنان در آن حضور داشتند ، تا مسجد جامع ، بخشي از تاريخچه آن در موزه متروپوليتن نگهداري مي شود. “كشتي در مسجد آبي بسته اي از سخنان مرموز را …

روايت شهري كه هر كوچه‌اش يك مسجد دارد https://fun4all.ir/روايت-شهري-كه-هر-كوچه‌اش-يك-مسجد-دارد/ سرگرمي براي همه Sun, 18 Apr 2021 01:43:47 0000 فرهنگ و هنر https://fun4all.ir/روايت-شهري-كه-هر-كوچه‌اش-يك-مسجد-دارد/ مساجد كوچك و بزرگ نودوشان سابقه اي طولاني دارند – داستان هاي زيادي. از بزرگترين مسجد ، كه فقط يك اتاق كاهگلي دارد ، فقط زنان در آن حضور داشتند ، تا مسجد جامع ، بخشي از تاريخچه آن در موزه متروپوليتن نگهداري مي شود. “كشتي در مسجد آبي بسته اي از سخنان مرموز را …

مساجد كوچك و بزرگ نودوشان سابقه اي طولاني دارند – داستان هاي زيادي. از بزرگترين مسجد ، كه فقط يك اتاق كاهگلي دارد ، فقط زنان در آن حضور داشتند ، تا مسجد جامع ، بخشي از تاريخچه آن در موزه متروپوليتن نگهداري مي شود.

“كشتي در مسجد آبي بسته اي از سخنان مرموز را ارائه مي داد. آنها از يك در كوچك و بدون پنجره وارد شدند ، فقط سوراخ هايي براي تهويه وجود دارد. نور شب را با سنگ مرمر كه روي سقف قرار داده شده بود تميز كرد ، و البته هنگام سحر ، مشعل ها كار مي كردند. “مشعل هاي مسي پايه اي بودند كه روغن لامپ بر روي آن ريخته شد ؛ فتيله هايي قرار داده شد كه قدمت آنها به دوره صفويه باز مي گردد.”

آنها بخشي از توصيف دكتر محمدعلي اسلام ندوشن از مسجد جامع ندوشن در كتاب “روزها” هستند كه روستا از آن به عنوان “آبي” ياد مي كند. كلمه “آبي” در فرهنگ هاي مختلف با معاني مختلف استفاده شده است. “رنگ رنگ اسب” ، كه در ادبيات فارسي به معناي واقعي كلمه اسب ناميده مي شود ، درخت صنوبر است و در شهنام – نام يك چوپان. افراسياب اما اين كلمه در نوشته هاي دكتر اسلام ندوشن – “آبي ده” ، يعني از تركيب ده آبي يا ده آبي نوشته شده است كه در روند آوايي ادغام به “آبي” تبديل شده است.

ندوشن ديگر يك روستا نيست ، اكنون به يك شهر كوچك تبديل شده است كه در 70 كيلومتري شمال يزد واقع شده است. اگرچه بسياري از خانه هاي جديد و مدرن جايگزين خانه هاي قديمي شده اند ، اما ساختار تاريخي آن هنوز سالم است ، برخي از فعالان گردشگري ندوشن خانه هاي قديمي را بازسازي و نوسازي كرده اند. آنها آنها را به گردشگران بوم گردي تبديل مي كنند تا بتوانند يادگارهاي گذشته شهرشان را حفظ كنند.

به گفته فضل الله رحيميان ، فعال گردشگري و ميراث فرهنگي ، نودوشان اكنون 3000 سكنه دارد و تقريباً در همه كوچه ها مساجد وجود دارد كه بيشتر آنها تاريخي هستند و همه آنها با فرش است. اگرچه در برخي از مساجد فرشهاي رنگارنگ جايگزين زيلوها شده اند ، اما در زير اين فرش ها هنوز زيلون هايي وجود دارد كه زماني وقف شده اند و حرف وقف دارند. ندوشن 10 مسجد كوچك – هفت مسجد بزرگ دارد كه بافت تاريخي آن در سطح ملي ثبت شده است.

به گفته وي ، اولين مدرسه روستايي در ايران ، كه متعلق به سال 1304 است ، در ندوشن تأسيس شد ، در حال حاضر داراي چهار مدرسه ابتدايي ، دو مدرسه متوسطه ، دو دبيرستان دخترانه و پسرانه است. ندوشن يك كلينيك كوچك نيز دارد.

مساجد ديدني نيستند. بعضي از آنها حاوي يك اتاق كاه است كه در نهايت جمعيتي به اندازه انگشتان را در خود جاي داده است. بقيه هيچ لايه زيرين ندارند ، آنها با خاك فرش شده اند ، فقط آثار آنلاين و موم چند استاد در آن ديده مي شود.

مسجد ندوشن آمن گل يكي از مساجد كوچك در منطقه ندوشن قديم است كه فقط يك اتاق دارد “كليد آن جلوي در آويزان است” تا همه بتوانند مسجد را باز كنند. گفته مي شود كه اين مسجد فقط توسط زنان استفاده مي شده است ؛ قدمت اين مسجد به قرن هشتم ميلادي برمي گردد. با نماي ني ، سقف آجري و كف كار كنيد. اما در داخل مسجد جذابيت بسيار خاصي دارد ، پر از چيزهاي به ياد ماندني در خط ، بعضي از آنها در سال 1272 نوشته شده است. اين مسجد با شماره ثبت 2301 و در فهرست آثار ملي و 26/11/78 به ثبت رسيده است.

فضاي داخلي مسجد جامع آمنه گل

بسياري از بناهاي تاريخي داخل مسجد آمنه گلي داراي ارزش تاريخي هستند

يكي ديگر از بناهاي تاريخي اين مسجد كتيبه اي سنگي بود كه روي آن هديه مسجد نوشته شده بود اما اين كتيبه به سرقت رفته بود.

در پشت ندوشن مساجد كوچك و بزرگ زيادي وجود دارد. بعضي از مساجد مانند مسجد آمن گل داراي اتاقهايي با سقف گنبدي و بدون منبر و توپ هستند. برخي ترك هاي عميق را برطرف كرده و برخي تصور مي كنند مدت زيادي است كه باز نشده است ، همه چيز را پوشانده است اما همه اينها فضاي خاص اين مساجد را برهم نمي زند. مساجدي كه به ويژه در زمان اعتكاف و براي مدتي طولاني مي توانند پناهگاه مردم باشند و باعث رونق گردشگري مذهبي مي شوند.

اما آنها مي گويند مسجد جامع قديمي ترين مسجد ندوشن است. مسجدي نسبتاً بزرگ كه از قرن هشتم تا هشتم در مركز شهر واقع شده است. اين مسجد داراي مناره هاي آجري به ارتفاع 19 متر است كه در منطقه صفويه به آن اضافه شده است. اين مناره داراي 60 درجه ، نماي آجري و آجر لعاب دار است. از پله هاي باريك و تاريكي كه فقط يك مرد قد بلند مي تواند با خيال راحت از آن بالا برود و تمام شهر را از آنجا ببيند. مسجد جامع نيز در سال 1998 با شماره 2150 به ثبت رسيده است.

مناره آجري مسجد ندوشن 19 متر ارتفاع دارد

مقدس ترين بناي تاريخي و فرهنگي نودوشان منبر چوبي قديمي مسجد جامع بزرگ است كه از چوب درخت سرو-كاج در سه قسمت جداگانه ساخته شده و داراي تزئينات ميله اي و درج شده است. اين منبر شش پله دارد و سه سوره اورانيوم قرآن به خط كوفي حك شده است ، اما بخشي از منبر چوبي احتمالاً در موزه هنر متروپوليتن آمريكا نگهداري مي شود.

دكتر اسلام ندوشن در كتاب “روزها” درباره مسجد بزرگ ندوشن نوشت. “پانزده دقيقه از خانه ما تا مسجد جامع فاصله بود. چراغ قوه را برداشتيم و رفتيم. در آن زمان مردم به كوچه نگاه مي كردند. آنهايي هم كه به مسجد مي رفتند يا زناني كه براي شستن لب هايشان مي آمدند. در مسجد داشتم از مادرم جدا مي شدم ، او به سراغ زنان مي رفت و من نيز به سراغ آقايان مي رفتم كه قرار بود با پرده اي بزرگ جدا شود. مسجد مستطيل شكل از هر دو طرف دهانه داشت. چيلوهاي فداكار به زمين افتادند و مهرها در انبارها افتادند. هر دو در زير آتش زانو زدند و اورانيوم يا دعا را خواندند. كساني كه سواد نداشتند با شخص ديگري تكرار مي كردند كه كمي با صداي بلند مي خواند. همه قرآن ها خطي بودند: به تعداد زياد. بعضي از آنها با خطوط بسيار بزرگ عالي بودند و برخي از نظر نوع كاغذ ، زيبايي خطوط ، تذهيب بسيار عالي بودند. همه اين قرآن ها را كساني تقديم كرده اند كه گاهي اوقات نام واقف يا نويسنده اي را كه در ابتدا يا انتهاي اورانيوم نوشته شده است ، مي نوشتند (مگر اينكه خودش خودش را بشناسد). نور كم بود و فقط ضخامت خط را مي خواند. البته در آن زمان چشمها با چشمهاي امروزي متفاوت بود ، چون عادت به عينك نداشت ، به مراحل بالايي زندگي كشيده مي شد. علاوه بر اين ، چشمان او هنوز به نور زيادي عادت نكرده بودند ، او به نور كم اكتفا مي كرد. نور يك بعدي همان شعاع كوچك مژه و پا را روشن مي كند. بوي بدن و پا يا بوي روغن لامپ همراه با بوي گرد و غبار و بوي آن است. نور تاريك ، لرزش اشعه ها و سايه ها ، هنگامي كه با صداي لرزاننده نماز و اورانيوم و نماز مخلوط مي شوند ، براي عبادت لطافت كامل مي بخشد ، شما را از جهان جدا مي كند و آينده مرگ را نزديك مي كند. بالاخره امام جماعت كه سعيد نابينا بود مي رسيد و نماز شروع مي شد. بعد از نماز ، صبح كه مي شد بيرون مي رفتيم. صبح هوا باد بود. شايد از همان زمانها بود ، از همان تجربه اي كه صبح زود به آن عادت كرده بودم. “صبح طلوع خورشيد ، به ويژه در روستاي كمدرخت ، با ديوارهاي گل آلود ، صبح برهنه اي است كه بر زمين مي افتد. اين دو انسان برهنه ، زمين و صبح ، پاك ترين روح ها را در آغوش پاك خود مي بخشند. «

Od ilos كه سالها پيش به مسجد جامع Nodoshan اختصاص داده شده بود ، هنوز پابرجاست

نويسنده ندوشانيان در همين كتاب خاطرات خود از ماه مبارك رمضان را شرح مي دهد. “براي من كه بعد از ظهر روزه نگرفتم راحت تر از صبح بود. بعضي اوقات به مسجد جامع مي رفتم ، آنجا كه در آنجا خطبه ها ، حل مشكلات بود و گوش مي دادم. مسجد آبادترين مكان بود. انواع مردم آمدند. آنها با يكديگر صحبت كردند. درماندگي انسان ، از يك سو ، اميد به بهشت ​​و زندگي بهتر را از سوي ديگر ، در پيشاني و چشمانش پنهان كرده بود. يكي از كمك هاي مساجد خريد خرما رمضان بود. نخل خوبي از شارستان وارد شد. خادم مسجد ملافه اي پر از كف دست پوشيده بود. او با پاي برهنه جلوي جمع طرفداران راه افتاد ، “آن را جلوي چشم همه گرفت.” با كساني كه رابطه نزديكتر يا اعتماد بيشتري داشتند ، چنگالها بزرگتر بود و در مقابل ديگران ، فقط چند دانه در دهان آنها گذاشته و افطار مي خوردند. سپس به نماز خواندن ادامه دادند. سرانجام آنها سهم خود را مي گرفتند. كساني كه خرما مي خوردند مسجد را ترك مي كردند. افرادي بودند كه به دليل همين چند بذر در نمازهاي كليسا شركت مي كردند ، گويي كه جمله “براي خدا يا براي يك قرار ملاقات” از اينجا آمده است. من كه گاهي با سيد ابوالحسن مي رفتم ، براي تهيه مقداري خرما نرفتم چون خانه آنها را داشتيم ، اما براي تماشاي تنوع ، هر چند خرما مسجدي در دهان خوشمزه و شيرين تر بود. خادم مسجد كه من را مي شناخت ، به خانواده ام شخصيت نشان داد ، پنجه اش را خوب باز كرد ، مشت بزرگي جلوي من گذاشت. سعيد مشت بزرگي هم براي من داشت. گاهي تظاهر به نماز مي كردم ، گاهي اوقات مي نشستم طوري كه گويي هنوز احساس تكليف نمي كنم. مردم دهي به سه مسجد تقسيم شدند كه هر كدام امام آخوند خود را داشتند. اما بزرگترين و مفصل ترين مسجد جامع است. نه تنها مردم بيشتر به آن روي آوردند ، بلكه اين ساختمان ، ثروت آن ، تنوع قرآن و سوختن و ترك آن و قدرت امام آن بود كه باعث برجستگي بيشتر آن شد. ما البته به دليل تقسيم بندي منطقه بخشي از مسجد جامع بوديم ، اگرچه اگر نبوديم ، آن را به دو مسجد ديگر ترجيح مي داديم. شبهاي رنسانس “در حال خواندن اورانيوم” بودند. خطوط منظم شد؛ خطوط – همه روي دو زانو ادب هستند. اما بين فقير و غني تفاوت نيز وجود داشت. اشراف به ترتيب پيشتاز بودند و جامعه پشت سر آنها بود. سپس خادم قرآنها را تقسيم كرد و يكي را در مقابل هر كدام قرار داد. در طول توزيع اورانيوم ، اين اختلاف در نظم سكولار نيز مشاهده شد ، يعني “قرآن” هاي كوچكي به “صاحبان” داده شد تا وزن آنها (حتي در ميان كساني كه از جيب هاي خود اورانيوم قرآن حمل مي كردند) نباشد. قرآنها به “رعايا” داده شد.

دكتر محمد علي اسلامي ندوشا

انتهاي پيام:

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.